کد مطلب:223803 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

ابوالسرایا کیست؟
نام ابوالسرایا سری بن منصور از طایفه بنی شیبان است از فرزندان هانی بن مسعود و بعضی گفته اند از بنی تمیم است در جزیره نامبرده مدتی مدید در ساحل شرقی فرات سكونت داشته بعد بایزید بن مزید در ارمنیه برای جنگ با خرم دینان اشتراك پیدا كرد و هنگامی كه یزید وفات نمود پسرش اسد ریاست لشكر را عهده دار شد و ابوالسرایا با او متحد بود تا زمان عزل اسد. پس از این پیش آمد موقعی كه امین پسر هارون الرشید احمد بن مزید را برای جنگ با هرثمة بن اعین بكی از سرداران لشكر مأمون فرستاد ابوالسرایا طلیعه و پیش تاز لشكر امین شد و قبل از شروع جنگ تمایل بهرثمه پیدا كرده و باو ملحق گردید و بسوی بنی شیبان در جزیره رفت و با دادن وجوه و ارزاق از طرف هرثمه بیش از دوهزار سوار گرد وی جمع شدند و باتفاق هرثمه با لشكر امین كارزار كردند و مصاف دادند.



[ صفحه 213]



پس از قتل امین، هرثمه از ارزاق او و سوارانش كاست باین جهت ابوالسرایا خشمگین شد و از هرثمه كه بعد از ذوالیمینین متصدی امر عراق شده بود اجازه تشرف بمكه را خواستار گردید هرثمه ضمن اجازه بیست هزار درهم برای او فرستاد ابوالسرایا وجه را بین یارانش تقسیم و از آنها تقاضا كرد تا عین الثمر او را متابعت و بدرقه كنند.

در ورود بمحل مزبور عامل آنجا را گرفتند و مالش را بخش كردند و با عامل دیگری كه سه نفر همراه داشت بهمین نحو معامله نمودند وقتی خبر طغیان ابوالسرایا بهرثمه رسید لشكری بتعاقب او گسیل داشت و در نتیجه ابوالسرایا منهزم گردید و بطرف بیابان حركت نمود و یارانش باو پیوستند و از اطراف دور وی گرد آمدند و بسوی شهر انبار حمله ور شدند و ابراهیم السزدی غلام منصور عامل آنجا را گرفته كشتند و پس از فتح آنجا متوجه (رقه) گردیدند و چون به طوق بنی مالك ثعلبی و انقیاد گرفت و ابوالسرایا بسوی رقه عزیمت كرده آنجا بملاقات ابن طباطبا نائل شد و از ایشان خواستار گردید كه قیام كنند و اعلان بیعت در كوفه بنام حضرت رضا علیه السلام از آل محمد بنمایند.

پس از محمد بن ابراهیم (ابن طباطبا) بسوی كوفه رهسپار گردیدند و در آنجا سرا شروع به نشر دعوت نمودند تا اینكه ابوالسرایا طبق قرارداد فیمابین وارد كوفه شد و روایت شده است وقتی ابوالسرایا داخل كوفه شد برای مردم خطبه خواند و آنها را دعوت كرد به بیعت با امام رضا علیه السلام از آل محمد و كتاب خدا و سنت پیغمبرش و امر بمعروف و نهی از منكر و روشی كه كتاب خدا بآن حكم می كند تمام مردم بجانب او هجوم و ازدحام نموده با وی بیعت كردند و این قضیه در موضعی از كوفه اتفاق افتاد كه معروف به قصر «ضرتین» می باشد.

طبری ذكر می كند كه: ابوالسرایا بر كلیه امور مسلط بود حتی از این مقوله هم بالاتر رفته می گوید: این شخص باعث نصب محمد بن ابراهیم بزعامت گردید و این كار بهمت ابوالسرایا انجام گرفت.

الا این كه روایت طبری شامل بعد احتمال است و این از آنجهت است كه علویان مردمانی با ذكاوت و هوشمند و بینای در امور بوده ایمان محكمی بموازین دین داشتند و اعتماد شدید بر نفس و تمام این مطالب دال است بر بعید بودن احتمال طبری لیكن جایز است تا اینجا



[ صفحه 214]



تصدیق شود كه چون نهضت مزبوره برای قوام و استحكام در بدایت امر احتیاج بنیروی لشكری منظمی داشته، بتواند بغایت آمال و مقصود خود برسد و چون ابوالسرایا سركرده ی محبوب و آزموده ای بود غرابتی ندارد كه عهده داری امور لشكری تماما بكف او واگذارده شده باشد تا با داشتن سر رشته امور بتواند در تدبیر كار و تمهید نقشه های مقتضی اقدام كند و بدین جهت موافقت محمد بن ابراهیم در واگذاری رموز فرماندهی قوا بدست ابوالسرایا باعث آن نمی شود كه ابن طباطبا را دست نشانده او بدانیم. مضافا بر اینكه وضع در كوفه اقتضا داشت كه اداره كردن امور لشكری با شخص مجربی باشد تا بر اوضاع مسلط بوده و در صدد تأدیب معارضین برآید. موضوع دیگر آنكه وقتی ابوالسرایا وارد كوفه شد و برای مردم خطبه خواند و دعوت كرد، عامل بنی عباس در آن شهر مستقر بود پس طبیعی است كه فرمانده قوا با این حال باید ذی نظر باشد تا باقتضای موقعیت بتواند در امور تصرف كند و این تسلط بنا بموافقت و اعتمادی بود كه ابن طباطبا بوی داشت.

اما انقلاب خونینی كه در كوفه حدوث یافت علتش آن بود كه فضل بن عیسی عامل عباسیان در كوفه از موافقت با ابوالسرایا و انضمام بوی امتناع كرد و اصرار ورزید با عده قلیلی كه داشت در صورت لزوم مقاومت نماید بنابراین ابوالسرایا جز بیرون كردن عامل مزبور بقوه ی قهریه چاره ای ندید و فضل بن عیسی مدت كمی با نفرات قلیل كه تحت امر داشت مقاومت ورزید ولی بعد اهل كوفه هجوم نموده قصر را متصرف شدند و آنچه بدستشان رسید غارت كردند و حادثه لهب و غارت بدست اشخاص بی سروپا انجام گرفت در صورتی كه ابوالسرایا میل باین امر نداشت حتی هجوم مردمان با این قصد بدون اطلاع او بود و همینكه از قضیه غارت مطلع شد اوامر فوری صادر كرد و باشخاص كه محرك و باعث غارت شده بودند سخت گرفت پس از جستجو و تفتیش لازم موفق شد قسمتی از اموال منهوبه را استرداد نماید و بكاخ برگرداند.

در نتیجه طرد حاكم و نماینده خلیفه عباسی و فرار وی بناحیه ی دیگر آسمان كوفه برای علویین صاف و مساعد گردید. لذا مناسب است كه سیر و حركت این تطور را دنبال كنیم تا ببنیم مآل كار بكجا انجامید.



[ صفحه 215]